۱۳۹۱ خرداد ۱۸, پنجشنبه

آقایان نواندیش دینی آزادی مد نظر شما تنها به درد خودتان می خورد


پس از انتشار ترانه نقی از شاهین نجفی دستگاه آخوندسم شیعه که تاریخش تروریست بودنش را نشان می دهد و البته این سنت را از پایه گزار اسلام به ارث برده اند به مانند همیشه دستور ترور را صادر کرد.
از سویی ایرانیان آزاده با هر دیدگاه سیاسی از آزادی بیان شاهین نجفی حمایت کردند و از سوی دیگر اسلامیست های مخالف خامنه ای و آخوندهای کت و شلواری (که خودشان و دوستدارانشان آنها را روشنفکر و نواندیش دینی معرفی می کنند) ابتدا سکوت اختیار کردند ولی با گذشت چند روزی نامه ای از سوی چهار تن از آنها که عبارت بودند از: عبدالعلی بازرگان - محسن کدیور - صدیقه وسمقی و حسن یوسفی اشکوری  خطاب به مفتخواران عمامه به سر منتشر کردند. متن کامل نامه را می توانید از اینجا مطالعه کنید.
چند نکته جالب در این نامه بود که خالی از لطف نیست اشاره ای به آنها داشته باشم:

در بخش نخستین این نامه آمده:

 از یک سو ، برخی افراد باورهای دینی و اعتقادات مذهبی دیگران را به بهانه های سیاسی یا غیرسیاسی به تمسخر می گیرند و با اشاعه گفتار یا تصاویر زشت وناپسند، با سوء استفاده از آزادی بیان و آزادی عقیده ، عواطف صدها میلیون دین دار را جریحه دار می کنند. به زعم آنان دوران دینداری به پایان رسیده و دینداران اگر می خواهند در دنیای مدرن زندگی کنند، باید مقتضیات آنرا بپذیرند . این عده به غلط ، آزادی اهانت به باورهای دیگران و لزوم بردباری در برابر آن را از مقتضیات دنیای مدرن می شمارند و رفتار خود را تابوشکنی می خوانند. به این ترتیب در این دیدگاه آزادی بیان مطلقا هیچ مرزی نمی شناسد.

سو استفاده از آزادی بیان به چه معناست؟ آیا هرکسی می خواهد چیزی بنویسید یا سخنی بگوید باید نگران این نباشد که آیا دیگران از نوشته یا سخن او ناراحت می شوند یا خیر؟ به هیچ وجه اینگونه نیست. اساسا آزادی بیان به وجود آمد که انسان ها را از شر این زنجیرها نجات دهد.
هیچ فرد بی دینی با دین یک انسان دیندار کاری ندارد و بر خلاف مومنین و به سنت ادیان ابراهیمی به زور نمی خواهد کسی را پیرو خود کند بلکه تنها دیدگاه خود را بیان می کند ولی چون ذات ادیان به گونه عام و اسلام به گونه خاص با آزادی و آزادگی در تضاد است پیروان این دین و حتی کسانیکه خود را نواندیش این دین می دانند به بهانه های مختلف می خواهند دهان مخالفینشان را ببندند.

اما بخش جالب این نامه جایی است که این چهار تن به معرفی اسلام رحمانی می پردازند و اینگونه آغاز می کنند:

 اسلام اگر چه خود را دین حق معرفی می کند، اما تنوع و تکثر ادیان و آئینها، اعم از حق و باطل، حتی کفر و شرک و الحاد را به عنوان واقعیت در دنیا  پذیرفته است و خواستار همزیستی مسالمت آمیز همه جوامع است.

اینها کسانی هستند که خود را نواندیش می دانند و من به دلیل وجود همین عقاید در آنهاست که تفاوتی میان اینها و آخوندها قائل نیستم. هنوز پس از گذشت 1400 سال از به وجود آمدن اسلام عقاید را به حق و باط و کفر و شرک و الحاد تقسیم بندی می کنند و عقیده خود را حق مطلق و بی عیب معرفی می کنند. این دسته بندی عقاید به دسته بندی انسانها نیز منجر خواهد شد و انسان ها نیز با برچسب های کافر و ملحد و مشرک و این مزخرفات معرفی خواهند شد. دقیقا همین کاری که جمهوری پربرکت از سی و چهار سال پیش انجام داده و خودی و غیر خودی به وجود آورده.

اما فراز جالب دیگر از این نامه اینچنین است:

 گرچه مرزبندی روشن در مورد انتقاد و اهانت و استهزاء کار دشواری است، اما از آنجا که بر اساس مبانی فقهی، توهین مادامی که صریح نبوده ویا عرفا توهین تلقی نشود قابل اعتنا نیست، لذا نقد را نمی توان عقلا ، عرفا و شرعا با اهانت و استهزا همسو دانست. قابل توجه آنکه  بر اساس بند ۲ ماده بیستم میثاق بین المللی مدنی سیاسی (هر گونه دعوت به تنفر ملی یا نژادی یا مذهبی که محرک تبعیض یا خصومت یا اعمال خشونت باشد بموجب قانون ممنوع است.) اهانت به باورهای مذهبی از مصادیق «گفتار نفرت زا» (hate speech) است که باورهای دینداران را تحقیر می کند، و می باید به عنوان جرم تلقی شود، و مرتکبین چنین تجاوز مجرمانه ای در دادگاهی مدنی در حضور هیأت منصفه (انتخاب تصادفی از میان شهروندان) به حکم قانون محاکمه می شوند. مجازات چنین جرائمی، هرچه باشد، به استناد «قاعده تناسب جرم و مجازات» مسلما اعدام نیست.

به راستی انسان از این مرزبندی دقیق میان توهین و انتقاد لذت می برد.
چه کسی دعوت به تنفر کرده؟ اسلام یا مخالفین اسلام؟ اسلام که اساسا با تنفر رشد کرده. تنفر از یهود - تنفر از کافر و تنفر از هر غیر مسلمان دیگر در آیات مدنی قرآن و سنت پیشوایان اسلام از محمد تا سایرین موج می زند و جالب تر نفسیر احمقانه ای است که از ماده بیستم میثاق مدنی می کنند. کجا یک مخالف اسلام در جامعه ایرانی به مسلمانان توهین کرده؟ در عوض مسلمانان جامعه ایران همیشه به سنت اسلام غیر مسلمانان را نجس و کثیف می دانستند ده ها نمونه تحقیر و تنفر دیگر غیر مسلمانان از سوی مسلمانان وجود دارد. کدام ایرانی مخالف اسلام در نوشته یا سخنان خود آزادی مسلمانان را زیر سوال برد. همیشه از آزادی عقیده و بیان سخن گفته شد اما مسلمانانی که این جماعت نواندیشانشان هستند همیشه تنها آزادی را برای خود خواستند.
جالب تر جمله پایانی این پاراگراف است که در بودن مجازات در این زمینه شکی ندارد بلکه تنها اعدام را رد می کند.


اما در بخش دیگر این نامه دوباره این جماعت آخوندها دست به دامن شماره و عدد می شوند و از شمار مسلمین بر محدود کردن آزادی بیان استفاده می کنند و اینچنین می گویند:

اینکه امری اهانت است یا نه، تلقی اکثر باورمندان همان دین و مذهب بهترین معیار است. هنر یا طنز یا کاریکاتور یا قالبهای دیگر، مجوز اهانت و تحقیر و استهزاء نیست. اگر اهانت و تمسخر یک نفر جرم محسوب می شود، اهانت و تمسخر و تحقیر باورهای سیصد میلیون شیعی یا یک میلیارد و نیم مسلمان نیز به طریق اولی جرم است.

اساسا در دنیای مدرن اینچنین چیزی نیست و باورهای اکثریت جامعه به هیچ وجه محدود کننده آزادی بیان و قلم اقلیت نبوده و نیست.

در بخشهایی از این نامه نیز این گروه به مانند همیشه تلاش کردند که اسلام را در زورق بپیچند و یک دین آزاد معرفی کنند که به سادگی با استفاده از خود قرآن می شد به تک تک این موضوعات پاسخ داد ولی به دلیل طولانی شدن این نوشته از آن چشم پوشی می کنم.

به فاصله چند روز پس از این نامه عبدالکریم سروش از عوامل برجسته انقلاب فرهنگی در ابتدای انقلاب  نیز مقاله ای در این زمینه منتشر کرد که دوستان می توانند آن را از اینجا مطالعه کنند و پس از او نیز اکبر گنجی هم مقاله ای نوشت و با دروغ های خود که به سادگی با آیات قرآن می توان دروغ بودن آنها را اثبات کرد از اسلام یک چهره رحمانی و مظلوم معرفی کرد که امروز گروهی کمر به نابودی آن بسته اند که می توانید از اینجا آن را بخوانید تا جنس آخوندهای کت و شلواری حسابی جور شود. این دو نوشته نیز خیلی با آن نامه تفاوتی ندارد.
در مقاله اکبر گنجی یک بخش جالب و کمدی وجود دارد که بد نیست به آن بپردازم. ایشان می نویسند:

چیزی به نام اسلام وجود ندارد، آن چه وجود دارد، اسلام هاست. به همین نحو با مارکسیسم ها، لیبرالیسم ها، مسیحیت ها، یهودیت ها و...مواجه هستیم.اسلام ها حداقل بر سه نوع اند:اسلام بنیادگرایانه، اسلام سنت گرایانه و اسلام مدرنیستی. اما گروهی با نادیده گرفتن این واقعیت اسلام را به اسلام بنیادگرایانه فرو می کاهند. این گروه مدعی اند که اسلام همان چیزی است که آیت الله های بنیادگرای صادر کننده ی حکم ترور می گویند. به گمان اینها کار نوگرایان مسلمانی که می کوشند قرائتی از اسلام برسازند که با دموکراسی و حقوق بشر سازگار باشد، نادرست و آب در هاون کوبیدن است. اگر اسلام همان باشد که فقیهان بنیادگرای خشونت طلب می گویند، فرمان نابود کردن اسلام شاید به گونه ای موجه شود.

یک نکته جالب در این زمینه این است که زمانیکه پای زیر شلاق نقد بردن اسلام در کنار سایر ایدئولوژی ها به میان می آید اسلام تبدیل به مقدسات میلیون ها تن می شود و زمانیکه پای قرائت های مختلف در میان است اسلام از سوی این جماعت در کنار لیبرالیسم و مارکسیسم قرار می گیرد. به فرض که این همسنگی نا مانوس را بپذیریم. چند تن در دنیای غرب تا به حال اصل مارکسیسم و اصل اندیشه های مارکس و همینطور اصل لیبرالیسم را بدون اشاره به قرائت های مختلف آن به شدیدترین شکل ممکن زیر شلاق نقد برده اند؟ هیچکس هم به بهانه توهین به اعتقادات دیگران آنها را به صلیب نکشید. حتی بسیاری زمانها معتقدان به یک مکتب سیاسی نیز از این دیدگاه ها در امان نماندند.
اما یک نکته وجود دارد و آن هم این است که لیبرال یا کمونیست ها مکتب خود را مقدس نمی دانند ولی مسلمانان و پیروان هر دینی دین خود را مقدس می دانند و تفاوت بزرگ دیگر این است که اسلام و همه ادیان یک مانیفست دارند که خودشان آن را کتاب مقدس می دانند و هرکسی بخواهد ادیان را بشناسد معتبرترین سند برایش همین کتاب به اصطلاح مقدس این ادیان است نه دیدگاه فلان دین فروش و فلان معتقد به دین و این یگانگی کتاب سبب می شود که اسلام ها وجود نداشته باشد بلکه یک اسلام وجود داشته باشد.

اصل حرف این حماعت این است که نقد تنها همان چیزی است که آنها می گویند و به اصل اسلام نباید وارد شود بلکه تنها باید به اجرا کنندگان امروز اسلام وارد شود و اگر به اصل دین انتقادی صورت گرفت توهین به مقدسات میلیون ها تن و ائمه معصومین و این دست مزخرفات محسوب می شود و اتفاقا با گسترش هرچه بیشتر روشنگری در جامعه ایران هر روز شمار بیشتری می فهمند که مشکل از اصل اسلام است و نه اجرا کنندگانش.
این جماعت اساسا ذره ای برای آزادی بیان و عقیده ارزشی قائل نیست و آن را تنها تا جایی می پذیرد که به باورهای خودشان خدشه ای وارد نشود. به جای آنکه از آزادی بیان شاهین نجفی ها و سعیدی سیرجانی ها و فریدون فرخزادها و کوروش آریامنش ها و ده ها انسان آزاده زنده و مرده دیگر به عنوان کسانیکه خود را آزادیخواه می دانند دفاع کنند از بیضه مبارک دین محمدی دفاع می کنند تا مبادا ضربه ای به آن وارد شود.

پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی آباد و آزاد و به امید آگاهی ایرانی

18 خرداد 2571

۱ نظر:

  1. کون لق شما لاشی های وطن فروش ضمنا من خودم دانشجوی ستاره دارم

    پاسخحذف

پیش از کامنت گذاشتن به نکات زیر توجه کنید :

1 - برای خود یک نام برگزینید و به گونه ناشناس کامنت نگذارید.
2 - داوری شما درباره من برای من ارزشی ندارد. پس آن را پیش خود نگه دارید.
3 - دشنام و اتهام بی سند به من و سایر نظر دهندگان ممنوع است.
4 - کامنت زیر هر پست باید در ارتباط با موضوع آن پست باشد.
در صورت رعایت نکردن هر یک از نکات بالا کامنت شما حذف خواهد شد.

پیروز باشید. پاینده ایران